۲سموئیل 1:5-11 هزارۀ نو (NMV)

5. پس داوود به مرد جوانی که این خبر را آورده بود، گفت: «از کجا می‌دانی شائول و پسرش یوناتان مرده‌اند؟»

6. مرد جوان پاسخ داد: «بر حسب اتفاق بر کوهِ جِلبواَع بودم که دیدم شائول بر نیزۀ خود تکیه زده، و ارابه‌ها و سواران دشمن هر دم به او نزدیکتر می‌شوند.

7. چون شائول به عقب خود نگریست، مرا دید و مرا خواند. گفتم: ”گوش به فرمانم.“

8. پرسید: ”کیستی؟“ گفتم: ”یک عَمالیقی.“

9. پس مرا گفت: ”تمنا اینکه بر فرازم بایستی و مرا بکُشی. زیرا دردی جانکاه بر من چیره گشته، اما هنوز جان در بدنم باقیست.“

10. پس بر فرازش ایستاده، او را کشتم، زیرا یقین داشتم از جراحت خود زنده نخواهد ماند. تاجی را که بر سر و بازوبندی را که بر بازویش بود، برگرفته، با خود بدین‌جا نزد سرورم آورده‌ام.»

11. آنگاه داوود جامۀ خویش گرفته، آن را درید، و همراهانش نیز جملگی چنین کردند.

۲سموئیل 1