۱پادشاهان 2:21-26 هزارۀ نو (NMV)

21. پس او گفت: «بگذار اَبیشَکِ شونَمی به همسری برادرت اَدونیا درآید.»

22. سلیمان پادشاه در جواب مادرش گفت: «چرا فقط اَبیشَکِ شونَمی را برای اَدونیا می‌خواهی؟ سلطنت را نیز برای او بخواه! زیرا او برادر بزرگ من است! و نه تنها برای او، بلکه برای اَبیّاتارِ کاهن و یوآب پسر صِرویَه نیز درخواست کن!»

23. آنگاه سلیمان پادشاه به خداوند سوگند یاد کرده، گفت: «خدا مرا سخت مجازات کند اگر اَدونیا تاوان این سخن را به بهای جان خود نپردازد!

24. اکنون به حیات خداوند که مرا استوار ساخته و بر تخت پدرم داوود نشانیده و مطابق وعده‌اش، خاندانی برایم به پا داشته است سوگند، که همین امروز اَدونیا کشته خواهد شد!»

25. پس سلیمانِ پادشاه، بِنایا پسر یِهویاداع را فرستاد، و او اَدونیا را به شمشیر زد، که مرد.

26. پادشاه به اَبیّاتارِ کاهن گفت: «به مِلک خود در عَناتوت برو زیرا تو سزاوار مرگی. ولی امروز تو را نخواهم کشت چراکه صندوق یهوه خدا را در حضور پدرم داوود می‌بردی و در همۀ سختیهای پدرم با او سهیم بودی.»

۱پادشاهان 2