۱سموئیل 17:6-25 هزارۀ نو (NMV)

6. بر پاهایش ساق‌بندهایی برنجین داشت و زوبینی برنجین میان دو کتفش آویخته بود.

7. چوب نیزه‌اش همچون نَوَردِ بافندگان و سر نیزه‌اش ششصد مثقال آهن بود. سپردارش نیز پیشاپیش او می‌رفت.

8. جُلیات ایستاده، به بانگ بلند صفوف اسرائیل را خطاب کرد و گفت: «چرا بیرون آمده، برای نبرد صف‌آرایی کرده‌اید؟ آیا من فلسطینی نیستم و شما خادمان شائول؟ پس حال مردی برای خود برگزینید تا نزد من آید.

9. اگر توانست با من بجنگد و مرا بکُشد، ما بندگان شما خواهیم شد. اما اگر من بر او غالب آمدم و او را کشتم، شما بندۀ ما خواهید بود و ما را خدمت خواهید کرد.»

10. آن فلسطینی افزود: «من امروز صفوف اسرائیل را به چالش می‌کشم! کسی به من بدهید تا با هم بجنگیم.»

11. شائول و همۀ اسرائیلیان با شنیدن سخنان آن فلسطینی به وحشت افتادند و بسیار ترسیدند.

12. و اما داوود پسر مردی بود یَسا نام اهل اِفراتَه، از بِیت‌لِحِمِ یهودا. یَسا هشت پسر داشت و در زمان سلطنت شائول، پیر و سالخورده بود.

13. سه پسر بزرگتر یَسا از پی شائول به جنگ رفته بودند. نامهای سه پسر او که به جنگ رفته بودند چنین بود: نخست‌زادۀ او اِلیاب، پسر دوّم اَبیناداب، و پسر سوّم شَمَّه.

14. داوود کوچکترین بود. سه پسر بزرگتر از پی شائول رفتند،

15. اما داوود از نزد شائول آمد و شد می‌کرد تا گوسفندان پدرش را در بِیت‌لِحِم بچراند.

16. آن فلسطینی چهل روز، صبح و شام بیرون می‌آمد و خود را نشان می‌داد.

17. روزی یَسا به پسرش داوود گفت: «یک ایفَه از این غَلۀ برشته و این ده قرص نان را گرفته، بی‌تأمل برای برادرانت به اردوگاه ببر.

18. این ده تکه پنیر را نیز برای فرماندۀ هزارۀ ایشان ببر و از سلامتی برادرانت جویا شو و از ایشان خبری بیاور.»

19. شائول و برادران داوود همراه با همۀ مردان اسرائیل در وادی ایلاه در حال نبرد با فلسطینیان بودند.

20. داوود بامدادان برخاسته، گله را به چوپانی سپرد و طبق فرمان یَسا آذوقه برگرفته، روانه شد. چون به اردوگاه رسید، لشکریان نعره‌کشان به سوی میدان جنگ بیرون می‌رفتند.

21. اسرائیلیان و فلسطینیان لشکر در برابر لشکر، صف آراسته بودند.

22. داوود آنچه داشت به دست نگاهبان اسباب سپرد و به سوی صفوف دویده، رفت و جویای احوال برادران خود شد.

23. در همان حال که با ایشان سخن می‌گفت، اینک آن پهلوان فلسطینیِ جَتی، جُلیات نام، از میان صفوف فلسطینیان بیرون آمده، همان سخنان را تکرار کرد، و داوود شنید.

24. مردان اسرائیل جملگی با دیدن او بسیار ترسان شده، از برابرش گریختند.

25. آنان می‌گفتند: «آیا این مرد را که بیرون می‌آید، می‌بینید؟ به‌یقین بیرون می‌آید تا اسرائیل را به چالش کشد. پادشاه به مردی که او را بکشد، ثروتی عظیم خواهد بخشید و دختر خود را به او به زنی خواهد داد. خاندان پدرش را نیز در اسرائیل از پرداخت مالیات معاف خواهد کرد.»

۱سموئیل 17