پیدایش 37:3-13 هزارۀ نو (NMV)

3. اسرائیل یوسف را بیش از همۀ پسران دیگرش دوست می‌داشت، زیرا پسر ایام پیری او بود؛ و برایش پیراهنی فاخر تهیه کرد.

4. اما چون برادران یوسف می‌دیدند پدرشان او را بیش از همۀ برادرانش دوست می‌دارد، از یوسف نفرت داشتند و نمی‌توانستند با او به سلامتی سخن گویند.

5. و اما یوسف خوابی دید و چون آن را برای برادرانش بازگفت، نفرت آنان از او فزونی گرفت.

6. او به برادرانش گفت: «به خوابی که دیده‌ام گوش فرا دهید:

7. اینک ما در مزرعه، بافه‌ها می‌بستیم که ناگاه بافۀ من بر پا شده، بایستاد و بافه‌های شما بر بافۀ من گرد آمده، در برابر آن تعظیم کردند.»

8. برادرانش گفتند: «آیا براستی بر ما پادشاهی خواهی کرد؟ و آیا حقیقتاً بر ما فرمان خواهی راند؟» پس به سبب خوابها و سخنانش، از او بیشتر نفرت داشتند.

9. آنگاه یوسف خوابی دیگر دید و آن را برای برادرانش بازگو کرده، گفت: «اینک خوابی دیگر دیده‌ام: هان خورشید و ماه و یازده ستاره در برابر من تعظیم می‌کردند.»

10. اما چون آن را برای پدر و برای برادران خود بازگفت، پدرش او را توبیخ کرد و گفت: «این چه خوابی است که دیده‌ای؟ آیا براستی مادرت و من و برادرانت آمده، در برابرت تعظیم خواهیم کرد؟»

11. و برادرانش بر او حسد ورزیدند ولی پدرش آن امر را به‌خاطر سپرد.

12. باری، برادران یوسف برای چوپانی گله‌های پدر، به شِکیم رفته بودند،

13. و اسرائیل به یوسف گفت: «چنانکه می‌دانی، برادرانت در شِکیم به چوپانی گله مشغولند. بیا، تا تو را نزد آنان بفرستم.» یوسف گفت: «لبیک.»

پیدایش 37