پیدایش 31:1-6 هزارۀ نو (NMV)

1. و اما یعقوب شنید که پسران لابان می‌گفتند: «یعقوب همۀ دارایی پدر ما را گرفته و از اموال پدرمان همۀ این توانگری را به هم رسانیده است.»

2. و یعقوب دریافت که لابان دیگر مانند گذشته به او نظر لطف ندارد.

3. آنگاه خداوند یعقوب را گفت: «به سرزمین پدرانت و نزد خویشانت بازگرد و من با تو خواهم بود.»

4. پس یعقوب فرستاده، راحیل و لیَه را به صحرا، به آنجا که گلۀ او بود، فرا خواند.

5. و به آنان گفت: «دریافته‌ام که پدرتان مانند گذشته به من نظر لطف ندارد. ولی خدای پدرم با من بوده است.

6. می‌دانید که با همۀ توانم پدرتان را خدمت کرده‌ام،

پیدایش 31