پیدایش 30:1-7 هزارۀ نو (NMV)

1. و اما راحیل چون دید که برای یعقوب فرزندی نیاورد، بر خواهرش حسد برد. پس به یعقوب گفت: «به من فرزندان بده، وگرنه خواهم مرد!»

2. خشم یعقوب بر راحیل افروخته شد و گفت: «مگر من در جای خدا هستم، که تو را از بارِ رَحِم بازداشته است؟»

3. آنگاه راحیل گفت: «اینک کنیز من بِلهَه! به او در‌آی تا بر زانوان من بزاید و به واسطۀ او من نیز صاحب فرزندان گردم.»

4. پس کنیز خود بِلهَه را به یعقوب به زنی داد و یعقوب به او درآمد.

5. و بِلهَه باردار گردید و پسری برای یعقوب بزاد.

6. آنگاه راحیل گفت: «خدا مرا دادرسی کرده است؛ او صدایم را شنیده و پسری به من بخشیده است.» از این رو آن پسر را دان نامید.

7. بِلهَه کنیز راحیل بار دیگر باردار شد و دوّمین پسر را برای یعقوب بزاد.

پیدایش 30