مَتّی 18:26-30 هزارۀ نو (NMV)

26. خادم پیش پای ارباب به زانو درافتاد و التماس‌کنان گفت: ”مرا مهلت ده تا همۀ قرض خود را ادا کنم.“

27. پس دل ارباب به حال او سوخت و قرض او را بخشید و آزادش کرد.

28. امّا هنگامی که خادم بیرون می‌رفت، یکی از همکاران خود را دید که صد دینار به او بدهکار بود. پس او را گرفت و گلویش را فشرد و گفت: ”قرضت را ادا کن!“

29. همکارش پیش پای او به زانو درافتاد و التماس‌کنان گفت: ”مرا مهلت ده تا همۀ قرض خود را بپردازم.“

30. امّا او نپذیرفت، بلکه رفت و او را به زندان انداخت تا قرض خود را بپردازد.

مَتّی 18