روت 3:5-12 هزارۀ نو (NMV)

5. روت پاسخ داد: «هرآنچه گفتی، خواهم کرد.»

6. پس به خرمنگاه رفت و مطابق هرآنچه مادرشوهرش به او امر فرموده بود، به عمل آورد.

7. چون بوعَز خورد و نوشید و دلش شادمان شد، رفت تا در انتهای پشتۀ غَله بخوابد. آنگاه روت آهسته آمده، پوشش پاهای بوعز را کنار زد و همان‌جا خوابید.

8. نیمه‌های شب، بوعَز از خواب پرید و چون به سوی برگشت دید که اینک زنی نزد پاهایش خوابیده است!

9. گفت: «تو کیستی؟» روت گفت: «کنیزت روت هستم. بالهای خود را بر کنیزت بگستران زیرا که تو ولیّ هستی.»

10. بوعَز گفت: «دخترم، خداوند تو را برکت دهد! این محبت آخر تو از نخستین بهتر است، چرا‌که از پی مردان جوان، چه فقیر و چه غنی، نرفتی.

11. پس اکنون، ای دخترم، ترسان مباش. هرآنچه گفتی برایت خواهم کرد؛ زیرا همۀ همشهریان من می‌دانند که تو زنی شایسته‌ای.

12. حال هرچند راست است که من ولیّ تو هستم، اما ولیّ نزدیکتر از من نیز هست.

روت 3