اِستر 4:2-6 هزارۀ نو (NMV)

2. او تا به مدخل دروازۀ شاه رفت، زیرا هیچ‌کس را اجازه نبود که پلاس بر تن به دروازۀ شاه درآید.

3. هر ولایتی که فرمان و حکم پادشاه بدان می‌رسید، در میان یهودیان سوگواری عظیم همراه با روزه و گریه و نوحه‌گری به پا می‌شد، و بسیاری از ایشان در پلاس و خاکستر می‌خوابیدند.

4. چون ندیمه‌ها و خواجه‌سرایانِ اِستر آمده او را خبر دادند، شهبانو بسیار غمگین شد و جامه فرستاد تا مُردِخای را بپوشانند و پلاسِ او را از وی برگیرند، اما او نپذیرفت.

5. آنگاه اِستر، هَتاک را که یکی از خواجه‌سرایان شاه بود و شاه او را به ملازمت اِستر گمارده بود، فرا خواند و او را فرمان داد تا نزد مُردِخای رود و چون و چرای قضیه را دریابد.

6. پس هَتاک نزد مُردِخای به میدان شهر که روبه‌روی دروازۀ شاه بود، بیرون رفت.

اِستر 4