19. احشای من، احشای من!از درد به خود میپیچم!آه از پردههای دلم!دل من بهشدّت میتپد،و خاموش نتوانم ماند.زیرا تو ای جان من نوای کَرِنا را میشنوی،غریو جنگ را!
20. ندا میرسد که ویرانی از پی ویرانی!تمامی این سرزمین ویران شده است!خیمههایم به ناگاه فرو ریخته،و سرپناهم در لحظهای نابود شده است.
21. تا به کی عَلَمِ جنگ ببینم،و آواز کَرِنا بشنوم؟
22. «زیرا خداوند میگوید قوم من نادانند و مرا نمیشناسند؛کودکانی بیعقلند و هیچ فهم ندارند.در بدی کردن ماهرند،اما نیکی کردن نمیدانند.»