1. بعد از آنکه نبوزرادان، فرماندهٔ ارتش مرا در رامه آزاد کرد، بار دیگر خداوند با من سخن گفت. مرا در زنجیر، همراه تمام کسانیکه از اورشلیم و یهودا به وسیلهٔ بابلیها اسیر شده بودند، به آنجا برده بودند.
2. فرمانده مرا به کناری بُرد و گفت: «خداوند خدای شما، این سرزمین را به نابودی تهدید کرده بود
3. و اکنون آنچه را که گفته بود انجام داده است و اینهمه چیزها بهخاطر گناهان قوم شما علیه خداوند و عدم اطاعت شما از اوست.