پیدایش 29:17-25 Old Persian Version (OPV)

17. و چشمان لیه ضعیف بود، و اما راحیل، خوب صورت و خوش منظربود.

18. و یعقوب عاشق راحیل بود و گفت: «برای دختر کوچکت راحیل، هفت سال تو را خدمت میکنم.»

19. لابان گفت: «او را به تو بدهم، بهتراست از آنکه به دیگری بدهم. نزد من بمان.»

20. پس یعقوب برای راحیل هفت سال خدمت کرد. و بسبب محبتی که به وی داشت، در نظرش روزی چند نمود.

21. و یعقوب به لابان گفت: «زوجهام را به من بسپار، که روزهایم سپری شد، تا به وی درآیم.»

22. پس لابان، همه مردمان آنجارا دعوت کرده، ضیافتی برپا نمود.

23. و واقع شدکه هنگام شام، دختر خود، لیه را برداشته، او رانزد وی آورد، و او به وی درآمد.

24. و لابان کنیزخود زلفه را، به دختر خود لیه، به کنیزی داد.

25. صبحگاهان دید، که اینک لیه است! پس به لابان گفت: «این چیست که به من کردی؟ مگر برای راحیل نزد تو خدمت نکردم؟ چرا مرا فریب دادی؟»

پیدایش 29