لوقا 14:18-28 Old Persian Version (OPV)

18. لیکن همه به یک رای عذرخواهی آغاز کردند. اولی گفت: مزرعهای خریدم و ناچار باید بروم آن را ببینم، از توخواهش دارم مرا معذور داری.

19. و دیگری گفت: پنج جفت گاو خریدهام، میروم تا آنها رابیازمایم، به تو التماس دارم مرا عفو نمایی.

20. سومی گفت: زنی گرفتهام و از این سبب نمی توانم بیایم.

21. پس آن غلام آمده مولای خود را از این امور مطلع ساخت. آنگاه صاحبخانه غضب نموده به غلام خود فرمود: به بازارهاو کوچه های شهر بشتاب و فقیران و لنگان وشلان و کوران را در اینجا بیاور.

22. پس غلام گفت: ای آقا آنچه فرمودی شد و هنوز جای باقی است.

23. پس آقا به غلام گفت: به راهها و مرزهابیرون رفته، مردم را به الحاح بیاور تا خانه من پرشود.

24. زیرا به شما میگویم هیچیک از آنانی که دعوت شده بودند، شام مرا نخواهد چشید.»

25. و هنگامی که جمعی کثیر همراه اومی رفتند، روی گردانیده بدیشان گفت:

26. «اگرکسی نزد من آید و پدر، مادر و زن و اولاد وبرادران و خواهران، حتی جان خود را نیز دشمن ندارد، شاگرد من نمی تواند بود.

27. و هرکه صلیب خود را برندارد و از عقب من نیاید، نمی تواندشاگرد من گردد.

28. «زیرا کیست از شما که قصد بنای برجی داشته باشد و اول ننشیند تا برآورد خرج آن رابکند که آیا قوت تمام کردن آن دارد یا نه؟

لوقا 14