غزل‌غزل‌ها 3:4-9 Old Persian Version (OPV)

4. از ایشان چندان پیش نرفته بودم که او را که جانم دوست میدارد یافتم. و او را گرفته، رها نکردم تابه خانه مادر خود و به حجره والده خویش درآوردم.

5. ای دختران اورشلیم، شما را به غزالها وآهوهای صحرا قسم میدهم که محبوب مرا تاخودش نخواهد بیدار مکنید و برمینگیزانید.

6. این کیست که مثل ستونهای دود از بیابان برمی آید وبه مر و بخور و به همه عطریات تاجران معطراست؟

7. اینک تخت روان سلیمان است که شصت جبار از جباران اسرائیل به اطراف آن میباشند.

8. همگی ایشان شمشیر گرفته و جنگ آزموده هستند. شمشیر هر یک بهسبب خوف شب بر رانش بسته است.

9. سلیمان پادشاه تخت روانی برای خویشتن از چوب لبنان ساخت.

غزل‌غزل‌ها 3